Love Like Cold

کاپل: مینجین
یادمه ازم پرسیدی تفاوت "عادی شدن" و "سرد شدن" چیه. اون‌موقع‌ها هنوز اون‌قدری عاقل نشده بودم که جوابت رو بدم، نه اینکه الان شده باشم، نه؛ صرفا الان می‌تونم از تجربه‌هام استفاده کنم. به علاوه، اون شب که ازم‌ پرسیدی فرق این دوتا چیه، من واقعا دلم بحث عمیق نمی‌خواست. آخه کدوم دیوونه‌ای توی تخت درمورد تفاوت عادت و سرد شدن حرف می‌زنه؟ من در اون لحظه فقط به بوسیدن لب‌های لعنتیت فکر‌ می‌کردم و به احتمال این‌که بعد از اون دوستیمون به هم می‌خورد.
آخه می‌دونی، تو همیشه راحت از بقیه دل می‌کندی. مثلا من فکر می‌کردم خیلی سخت‌تر از جیسونگ بگذری. چند سال دوست بودید؟ هفت سال؟ چطور تونستی انقدر راحت باهاش قطع رابطه بکنی؟ من واقعا نمی‌خواستم جای جیسونگ باشم و به همین خاطر هر بار برای برداشتن قدم اول تا مرز جنون می‌رفتم و در نهایت با حسرت خفه می‌شدم.
این‌ها مهم نیست، برگردیم سر سوال اصلی!
می‌دونی عزیز من، سرد شدن شبیه به مردنه. مثلا اون شیرکاکائو‌هایی که برات می‌گرفتم رو یادت میاد؟ سرد شدن یعنی دیگه دلم‌ نخواد برات شیر کاکائو بگیرم. آفتابگردون‌ها رو چی؟ یادته چقدر با ذوق انتخابشون می‌کردی؟ سرد شدن یعنی وقتی از جلوشون رد می‌شیم ببینی نگاهم‌ روی افتابگردون‌ها می‌لرزه و خم نشی تا یه شاخه‌ش رو برام بخری. سرد شدن یعنی بدونی دوست دارم شب‌ها بغلم‌ کنی اما نکنی چون دیگه دلت عطر گردنم رو نمی‌خواد. سرد شدن یعنی دیگه چشم‌هام قلبت رو نلرزونه و لب‌هام باعث گر گرفتن بدنت نشه. سرد شدن چیز مزخرفیه. زیادی مزخرفه.
حالا عادی شدن چیه؟ عادی شدن یعنی انقدر باهم شیرکاکائو خورده باشیم و حرف زده باشیم که بعضی روزها دیگه حوصله‌مون سر بره. باخودت بگی آخه چقدر دیگه خال زیر چشمت رو ببوسم؟ آخه چقدر بنشینیم اون پشت و شیر کاکائو بخوریم؟ می‌تونیم شیرموز بخوریم، یا بریم پشت بوم. اون‌جا بیشتر خوش‌میگذره!آفتابگردون‌ها، عادی شدن یعنی اگر یه شب آفتاب گردون نخریدی، قهر کنم و مطمئن باشم برات مهمه، مطمئن باشم قراره ازم عذر خواهی کنی و مطمئن باشم به هر ضرب و زوری شده مجبورم می‌کنی بریم بگیریمشون. توی راه برگشت غر بزنم که همه‌چیز داره یه روند کسل‌کننده رو پیش می‌بره و تو با گرفتن دست‌هام بین انگشت‌هات، بگی "احمق نشو، فقط یه گل بود!" و من همون یه گل رو ربط بدم به اینکه دیگه دوستم‌نداری و تو هی بخندی و با هر بار که‌ میگم "دیگه دوستم‌ نداری" لب‌هام رو ببوسی و تاکید کنی که هنوز هم‌ قلبت تنها با یادآوری من گرم‌ می‌شه.عادی شدن یعنی این پنجشنبه انقدر شلوغ بودیم که حوصله همدیگه رو نداشتیم ولی باز شب که شد بدون حرف زدن محتاج آغوش هم بودیم. عادی شدن یعنی بدونم لباس‌هات رو کدوم‌ سمت کشو می‌ذاری. عادی شدن یعنی ساعت خواب و بیداریت رو یاد گرفته باشم. عادی شدن قشنگه، واقعا قشنگه.
می‌دونی کی دوتا آدم برای هم عادی میشن؟ وقتی زیادی عاشقن. فکر کن انقدری طولانی عاشق کسی باشی که براش عادی بشی. فکر کن انقدر نگاهت کنه تا براش عادی بشی. فکرش رو بکن، انقدر دعوا کنید و سر هر کدوم از دعوا‌ها باز همراهت بمونه که درنهایت دعواهاتون عادی بشه.
عادی شدن از عشق میاد، از صبر میاد، از تحمل میاد ولی سرد شدن، از عجله و حماقت میاد. حالا فهمیدی فرقش چیه؟ دیدی وقتی روی تخت نیستیم و لب‌هات جلوی چشم‌هام‌ نیست، می‌تونم جواب سوال‌های فلسفیت رو هم بدم؟
دیدگاه ها (۲)

Main Character | P1

Main Character | P2

Demon Is My Safe Place | P2 /آخر

Demon Is My Safe Place p|1

ای کسی که این پیام رو می خونی؛ نمی دونم کجایی؛ نمی دونم چکار...

ای کسی که این پیام رو می خونی؛ نمی دونم کجایی؛ نمی دونم چکار...

می دونی چرا خدا رفیق ترینه؟چون هر جا صداش بزنی یا حتی بهش فک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط